مسجد
علی جون این ماه مبارک اکثرا محض ریا رفته مسجد.
و اونقدر آتیش سوزونده که نگو دیگه تابلو شده
یا سر نماز از کول مامانش بالا میره یا داره قر میزنه و گریه میکنه.
خلاصه به هر ترفند بیسکویت و موبایل شده ما هم یه نماز نصفه
نیمه ای میخونیم.
موهاشم ماشین کرده و کچل شده قربونش برم یکی میگه زشت
شده و یکی میگه خوشگل.
اما از نظر مامانش که خیلی نازه.
فداش بشم بهش میگیم چندتا روزه گرفتی میگه 10 تا.
علی جون حدود یک ماه و نیم دیگه 2 سالش تموم میشه
ناز میخندی پسرم زنده باشی همیشه
[ شنبه 4 مرداد 1393 ] [ 23:40 ] [ ضیائی ]
[ موضوع : مسجد ]
[ ]
حرف زدن های علی
جیگر طلای ما الان بلا شده، قشنگ کلماتی را که بهش
میگیم را میگه البته به روش خودش.
به توپ میگه بوپ، یا به اعظم که اسم مامانشه میگه اظ
اینجا توی این عکس هم پسرم رفته آرایشگاه به قول
آرایشگره شده جوجه خروس
[ چهارشنبه 1 مرداد 1393 ] [ 12:20 ] [ ضیائی ]
[ موضوع : حرف زدن ]
[ ]